استراتژی چیست؟ توضیح کامل با مثال ها
موفقیت هر کسب و کاری با اثربخشی استراتژی که دنبال می کند تعیین می شود. یک استراتژی توضیح می دهد که چگونه یک شرکت قصد دارد در بازار رقابت کند و چگونه قصد دارد با سودآوری رشد کند.
کسبوکارها در سرتاسر جهان کالاها و خدمات را در بازارهای رقابتی میفروشند که از آنها میخواهد ارزش را برای مالکان و سهامداران افزایش دهند تا تضمینی برای موجودیت آینده خودشان باشد.
این امر مستلزم طرحی است که به مدیران کمک می کند تصمیمات خود را هدایت کنند و از منابع به طور مؤثر برای دستیابی به اهداف کلیدی استفاده کنند. این طرح به عنوان یک استراتژی تجاری نیز شناخته می شود.
استراتژی کسب و کار چیست؟
این تعریف به همان اندازه ساده است که در ابتدا میتوان آن را گیجکننده کرد:
یک استراتژی کسبوکار طرح عمل برای دستیابی به چشمانداز و اهداف تعیینشده یک سازمان را ترسیم میکند و فرآیندهای تصمیمگیری را برای بهبود ثبات مالی شرکت در یک رقابت هدایت میکند. بازار.
در تلاش برای کاهش پیچیدگی، بسیاری از منابع آنلاین به تعریف سادهتری از استراتژی اشاره میکنند:
یک برنامه سطح بالا که به کسبوکار کمک میکند تا به اهداف خود دست یابد.
اگرچه این هنوز دقیق است، اما درک خوبی از چگونگی دستیابی به این اهداف به دست نمی دهد.
برای درک بهتر و دقیق تر، به تعریف قبلی در فصول بعدی اشاره خواهم کرد.
استراتژی چه تفاوتی با تاکتیک دارد؟
قبل از اینکه به جزئیات ساخت یک استراتژی بپردازیم، درک تفاوت یک استراتژی با یک تاکتیک حیاتی است.
در حالی که هر دو اصطلاح اغلب به صورت مترادف با هم
اشتباه گرفته می شوند، آنها دو چیز کاملاً متفاوت هستند:
استراتژی به اهداف بلندمدت یک سازمان و نحوه برنامه ریزی سازمان برای دستیابی به آنها اشاره دارد. به عبارت دیگر مسیر رسیدن به چشم انداز تعریف شده را نشان می دهد.
تاکتیک به اقدامات خاصی اشاره دارد که برای رسیدن به اهداف تعیین شده در راستای استراتژی انجام می شود.
به عنوان مثال، استراتژی شرکت A ممکن است تبدیل شدن به ارزان ترین ارائه دهنده در بازار گوشی های هوشمند باشد. سپس مدیران آنها باید با تامین کنندگان مذاکره کنند تا هزینه قطعات الکترونیکی مورد استفاده در تولید را کاهش دهند. این یک تاکتیک برای دستیابی به استراتژی تعیین شده است.
یا همانطور که فرانک مویر کمدین و نویسنده انگلیسی می گوید:
استراتژی خرید یک بطری شراب خوب است وقتی کسی را برای شام بیرون می برید. تاکتیکها باعث میشود که آنها آن را بنوشند. فرانک مویر
سطوح استراتژیهای تجاری
سه سطح وجود دارد که استراتژیها معمولاً در آنها استفاده میشوند: سطح شرکتی، تجاری و عملکردی.
هر سه سطح چارچوب استراتژیک یک سازمان را تشکیل می دهند:
1. سطح شرکت: استراتژی های سطح شرکت، برنامه های استراتژیک مدیریت عالی یک سازمان هستند. آنها بیانیه ماموریت و چشم انداز را تشکیل می دهند و تأثیر اساسی بر عملکرد بلندمدت شرکت دارند. آنها تصمیمات مربوط به رشد، تملک، تنوع و سرمایه گذاری را هدایت می کنند.
2. سطح کسب و کار: استراتژی های سطح کسب و کار در چشم انداز شرکت ادغام می شوند، اما با تمرکز بر یک تجارت خاص. در این سطح، چشم انداز و اهداف به استراتژی های مشخصی تبدیل می شوند که نحوه رقابت یک کسب و کار در بازار را نشان می دهد.
3. سطح عملکردی: استراتژی های سطح عملکردی برای پاسخ دادن به اینکه چگونه بخش های عملکردی مانند بازاریابی، منابع انسانی یا تحقیق و توسعه می توانند از استراتژی های تجاری و سازمانی تعریف شده یک سازمان پشتیبانی کنند، طراحی شده اند.
این غیر معمول نیست که یک شرکت چندین استراتژی در هر سطح داشته باشد. در واقع، این برای اطمینان از اینکه نیازهای مختلف هر لایه به طور دقیق منعکس شده است، ضروری است.
اگرچه استراتژی های متعدد خطر اولویت ها و اهداف متضاد را به همراه دارند، اما در صورت مدیریت صحیح می توان این خطرات را کاهش داد. ما در یک ثانیه به این نقطه باز خواهیم گشت.
چرا داشتن یک استراتژی تجاری مهم است؟
وجود یک استراتژی یک عامل حیاتی موفقیت برای هر کسب و کاری است.
اساساً، نقاط قوت و ضعف شرکت را منعکس می کند و به چگونگی برنامه ریزی شرکت برای پاسخگویی به تهدیدها و فرصت ها در بازاری که در آن فعالیت می کند، پاسخ می دهد.
یک استراتژی منابع موجود و نحوه به کارگیری بهترین آنها را برای دستیابی به اهداف تعیین شده خود در نظر می گیرد.
به همین دلیل است که یک استراتژی اغلب به عنوان فانوس دریایی برای مدیریت یک شرکت خوانده می شود: این استراتژی تلاش های تمام بخش های عملکردی را همسو می کند و به کارکنان خود یک ستاره Northstar می دهد که تصمیم گیری روزانه آنها را راهنمایی می کند.
برای روشنتر شدن این نکته، بیایید بگوییم که یک کسبوکار در مورد نحوه رقابت خود در بازار استراتژی ندارد:
نبود چنین طرحی منجر به اقدامات بینظم در هر بخش میشود و اثربخشی سازمان را در کل محدود میکند. این عدم انسجام همیشه منجر به از دست دادن قدرت رقابتی می شود که در بازار مورد بهره برداری قرار می گیرد.
چگونه یک استراتژی تجاری را تدوین می کنید؟
یک استراتژی کسب و کار طرح عمل برای دستیابی به چشم انداز و اهداف تعیین شده یک سازمان را ترسیم می کند و فرآیندهای تصمیم گیری را برای بهبود ثبات مالی شرکت در یک بازار رقیب هدایت می کند.
تعریف فوق قبلاً توصیه های عملی در مورد چگونگی ایجاد یک استراتژی مؤثر ارائه می دهد:
یک استراتژی باید چشم انداز یک کسب و کار را ترسیم کند، اهداف آن را مشخص کند و چگونه رشد کند و در درازمدت رقابت کند.
فرآیند ساخت استراتژی را می توان به پنج مرحله تقسیم کرد:
– چشم انداز خود را تعریف کنید
– اهداف سطح بالای خود را تعیین کنید
– تجارت و بازار خود را تجزیه و تحلیل کنید
– نحوه به دست آوردن مزیت رقابتی را تعریف کنید
– یک چارچوب استراتژی
بسازید مرحله 1: چشم انداز خود را
بیشتر آنلاینمنابع پیشنهاد می کنند که تدوین استراتژی باید با تعریف اهداف یک سازمان آغاز شود. اما این بسیار سریع است، زیرا فرض میکند که عرضه، بازار و مشتریان هدف قبلاً تعریف شدهاند.
برای موفقیت یک استراتژی، ابتدا باید ارزش های اصلی شرکت و موقعیت مطلوب آینده آن در بازار را در نظر گرفت. این به چشم انداز شرکت نیز معروف است.
نمونه هایی از بیانیه های چشم انداز برخی از بزرگترین شرکت ها عبارتند از:
“اپل تلاش می کند تا بهترین تجربه محاسباتی شخصی را برای دانش آموزان، مربیان، متخصصان خلاق و مصرف کنندگان در سراسر جهان از طریق سخت افزار، نرم افزار و ارائه های اینترنتی نوآورانه خود به ارمغان بیاورد.
” مشتری مدارترین شرکت زمین باشید؛ برای ساخت مکانی که مردم بتوانند هر چیزی را که می خواهند به صورت آنلاین بخرند بیابند و پیدا کنند.» آمازون
بر اساس چشم انداز یک شرکت، پیشنهاد، مشتریان آن و بازار را می توان تعریف کرد.
این یک مرحله مهم در فرآیند ساخت استراتژی است زیرا تضمین می کند که استراتژی طراحی شده منعکس کننده نیازهای واقعی بازار مربوطه است.
پیشنهاد و ارزش
یک استراتژی تجاری مؤثر مستقیماً بر پیشنهاد و ارزش پیشنهادی شرکت استوار است.
اولی نشان می دهد که چه کالاها و خدماتی ارائه می شوند، در حالی که ارزش پیشنهادی توضیح می دهد که چرا مردم در وهله اول باید آنها را بخرند.
توجه داشته باشید که گزاره ارزش پاسخ می دهد که چرا یک شرکت وجود دارد و چگونه با رقبای خود متفاوت است. به عبارت دیگر، توضیح می دهد که چگونه یک شرکت برای ایجاد تقاضا و رقابت در بازار برنامه ریزی می کند.
برای نشان دادن این موضوع با یک مثال، نگاهی به Shopify بیندازید. ارزش پیشنهادی آنها ارائه یک پلتفرم تجارت الکترونیک است که به مشتریان خود امکان فروش در کانال های متعدد را می دهد.
مشتریان
یکی دیگر از گام های حیاتی در ایجاد یک استراتژی تجاری موثر، تعریف نوع مشتری است که شرکت به آن خدمات می دهد.
مشتریان یا به عنوان مصرف کنندگان (B2C) یا مشاغل (B2B) طبقه بندی می شوند.
هر دو گروه معیارها، دلایل و انگیزه های متفاوتی برای خرید کالا و خدمات دارند. دانستن آنها به یک شرکت اجازه می دهد تا به طور دقیق به نیازها و خواسته های خاص خود در استراتژی خود بپردازد.
بازار هدف
در نهایت، سازندگان استراتژی باید در مورد بازاری که پیشنهاد و ارزش پیشنهادی آنها را هدف قرار می دهد، شفاف باشند.
– اگر یک شرکت به مصرف کنندگان بفروشد (B2C)، بازار را می توان با عوامل جمعیت شناختی و اجتماعی-اقتصادی، مانند جنسیت، سن، شغل، تحصیلات، درآمد، ثروت و محل زندگی شخصی تعریف کرد.
– با این حال، اگر پیشنهاد، سایر مشاغل را هدف قرار دهد (B2B)، بازارها معمولاً با استفاده از عواملی مانند صنعت، تجارت یا مدل فروش گروههای مشتریان هدف تعریف میشوند.
اگر می خواهید در مورد ویژگی های بخش بندی بازار بیشتر بدانید، خواندن این مقاله از Annmarie Hanlon را توصیه می کنم.
مرحله 2: تعیین اهداف سطح بالای خود
پس از تعریف چشم انداز، گام بعدی در تدوین استراتژی کسب و کار، تعیین اهداف سطح بالای یک سازمان است.
این اهداف معمولاً بر افزایش فروش و سود شرکت متمرکز هستند، زیرا وجود آن را تضمین می کنند و ارزش سهامداران را در صورت معامله عمومی بهبود می بخشند.
به همین دلیل است که هدف یک استراتژی اساسا پاسخگویی به این سوال است که چگونه یک کسب و کار می تواند در بازار برای رشد درآمد خود رقابت کند و در عین حال موقعیت مالی خود را نیز بهبود بخشد.
توجه داشته باشید که فرمول بندی اهداف سطح بالا شامل هیچ هدفی برای دستیابی به ماموریت یک شرکت یا بازتاب ارزش های اصلی آن نمی شود.
این به این دلیل است که تنها هدف یک استراتژی تجاری عمومی افزایش ارزش اقتصادی شرکت برای صاحبان یا سهامداران آن است.
ارزشها و مأموریتهای اصلی بعداً هنگام طراحی استراتژیهای سطح پایینتر، مانند استراتژی بازاریابی یا عملیاتی، در نظر گرفته میشوند.
مرحله 3: کسب و کار و بازار خود را تجزیه و تحلیل کنید
هنگامی که چشم انداز و اهداف تعریف شد، سازندگان استراتژی باید از نقاط قوت و ضعف کسب و کار خود و فرصت ها و چالش های موجود در بازار آگاه شوند.
این را می توان با استفاده از تجزیه و تحلیل SWOT (نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصت ها، تهدیدها) انجام داد:
اطلاعات به دست آمده در جریان تجزیه و تحلیل SWOT به عنوان مبنایی برای تدوین استراتژی است که ویژگی های داخلی شرکت و وضعیت خارجی بخش بازار را در نظر می گیرد. .
این بینش ها به تصمیم گیرندگان اجازه می دهد تا اطمینان حاصل کنند که نقاط قوت یک شرکت از فرصت های موجود در بازار استفاده می کند و در عین حال به ضعف ها و تهدیدهای بالقوه ای که می تواند موفقیت بلندمدت سازمان را محدود می کند نیز رسیدگی کند.
مرحله 4: تعریف چگونگی کسب مزیت رقابتی
مرحله چهارم در تدوین استراتژی به این سوال پاسخ می دهد که چگونه اهداف تعیین شده به دست می آیند.
شرکت هایی که در صنایع رقابتی به فروش می پردازند باید نحوه رقابت در بازار، ایجاد تقاضا و افزایش فروش و حاشیه سود خود را تعریف کنند.
انواع استراتژیهای
کسبوکار، استاد مدرسه بازرگانی هاروارد، مایکل ای. پورتر، سه نوع استراتژی عمومی را که کسبوکارها میتوانند هنگام تعریف مزیت رقابتی خود انتخاب کنند، شناسایی کرد:
– رهبری هزینه،
– تمایز، یا
– تمرکز.
با این حال، شرکتها همچنین میتوانند یکی از این استراتژیهای عمومی را به طور موثر دنبال نکنند. پورتر به این موضوع به عنوان “گیر کردن در وسط” اشاره می کند.
در این مورد، یک شرکت محصول یا خدماتی را به اندازه کافی منحصر به فرد ارائه نمی دهد که مشتریان را به خرید ترغیب کند. در عین حال، قیمت پیشنهاد برای رقابت موثر در بازار بسیار بالا است.
عدم دستیابی به مزیت رقابتی منجر به عملکرد ضعیف فروش می شود که موجودیت شرکت آینده را تهدید می کند.
بیایید نگاهی دقیقتر به راههای مختلفی که یک شرکت میتواند به مزیت رقابتی دست یابد بیاندازیم:
رهبری
هزینه رهبری
هزینه به توانایی یک شرکت برای تولید محصول با کمترین هزینه در صنعت خود اشاره دارد.
این مزیت هزینه را می توان با استفاده از صرفه جویی در مقیاس، فناوری های اختصاصی یا توانایی ایجاد و حفظ منافع هزینه در طول زنجیره تامین به دست آورد.
استراتژی رهبری هزینه از یک شرکت میخواهد که ساختار هزینههای خود را به طور موثر کاهش دهد و در عین حال قیمتهایی را برای محصولاتش که مطابق با میانگین صنعت است، محاسبه کند.
مثال: شرکت هواپیمایی با کرایه پایین رایان ایر نمونه بارز شرکتی است که از استراتژی رهبری هزینه استفاده می کند. آنها با کاهش هزینه ها و استفاده از صرفه جویی در مقیاس، با موفقیت در صنعت هواپیمایی رقابت می کنند. به همین دلیل، رایان ایر تنها یک نوع هواپیما (بوئینگ 737-200) در کل ناوگان خود دارد.
تمایز
در یک استراتژی تمایز، یک شرکت به دنبال ایجاد یک پیشنهاد منحصر به فرد است که توسط مشتریان هدف ارزش گذاری شود. خریداران باید این پیشنهاد را در مقایسه با سایر گزینه های موجود در صنعت ارزشمندتر بدانند. در مقابل، یک شرکت قادر است قیمت های بالاتری را برای محصولات خود مطالبه کند.
مثال: استارباکس یک نمونه عالی از شرکتی است که استراتژی تمایز را با موفقیت اجرا کرده است. در حالی که قهوه را بهعنوان کالایی در دسترس میفروشد، فروشگاههای با طراحی خوب و تنوع بینظیر طعم، دلیل تمایل مشتریان به پرداخت حق بیمه است.
تمرکز
استراتژی عمومی تمرکز تنها تعداد کمی از بخش های بازار هدف را هدف قرار می دهد. ماتریس پورتر دامنه رقابتی را در این موارد باریک تعریف میکند، زیرا هدف شرکت تنها بخش کوچکی از بخش وسیعتر بازار است.
در این صورت، یک شرکت می تواند یا تمرکز بر هزینه یا تمرکز بر تمایز داشته باشد:
زمانی که یک شرکت به دنبال کسب مزیت هزینه است، از یک استراتژی متمرکز بر هزینه پیروی می کند. پیشنهاد این شرکت یک جایگزین ارزان قیمت برای محصول پیشرو در بازار است که هنوز برای گروه خاصی از خریداران جذاب است.
از سوی دیگر، تمرکز تمایز به دنبال پاسخگویی به یک نیاز خاص در بخش مشتری است. این تمرکز تمایز، استراتژی کلاسیک بازاریابی طاقچه ای است که بسیاری از کسب و کارهای کوچک و محلی برای رقابت با زنجیره های بزرگتر در بازار خود دنبال می کنند.
مثال: فروشگاه های آنلاین کوچکی که در ارائه محصولات گیاهی و گیاهی تخصص دارند نمونه خوبی از شرکت هایی هستند که از استراتژی تمرکز عمومی پیروی می کنند. محدوده هدف باریک آنها به آنها اجازه می دهد تا به انتخاب ارجح در بخش های مشتریان آگاه از محیط زیست و سلامت تبدیل شوند.
مرحله 5: ساخت چارچوب استراتژی
بر اساس اجرای مراحل قبلی، می توان یک استراتژی تجاری عمومی را تدوین کرد.
با این حال، کارکردهایی مانند بازاریابی یا امور مالی به طور موثر به این استراتژی عمومی کمک نمی کنند، مگر اینکه به استراتژی های سطح پایین تر ترجمه شود.
شکلگیری این استراتژیهای سطح پایینتر که در زیر یک استراتژی تجاری عمومی قرار دارند، چارچوب استراتژی نامیده میشود.
موفقیت طرح تجاری عمومی را تضمین می کند، زیرا چشم انداز و نیازهای بخش های واحد را در بر می گیرد و آنها را با اهداف سطح بالاتر همسو می کند.
محصول، نام تجاری، بازاریابی یا استراتژی های عملیاتی تنها چند نمونه هستند که به موفقیت استراتژی کلی تجاری کلی شرکت کمک می کنند.
PRO INSIGHT
توجه داشته باشید که چارچوب های استراتژیک می توانند به سرعت در عمل بسیار پیچیده شوند. به همین دلیل است که مدیران باید اطمینان حاصل کنند که مرتباً همسویی بین استراتژی های سطح پایین و بالا را بررسی می کنند.
چگونه موفقیت استراتژی را اندازه گیری کنیم استراتژی
های تجاری زمانی موفق هستند که مستقیماً مسئول رشد و بهبود عملکرد رقابتی یا مالی باشند.
موفقیت یک برنامه استراتژیک را می توان با نظارت بر طیفی از شاخص های کلیدی عملکرد (KPI) ارزیابی کرد.
با این حال، مهم است که …
– … این KPI ها سطح دستیابی به اهداف تعریف شده در مرحله دو فرآیند تدوین استراتژی را اندازه گیری می کنند.
– … KPIها قبل از اجرای استراتژی برای اطمینان از اندازه گیری دقیق تعریف می شوند.
به طور معمول، برخی یا همه KPI های زیر هنگام اجرای یک استراتژی تجاری جدید اندازه گیری می شوند:
رشد
– درآمد فروش
– تعداد مشتریان
– تکرار فروش مشتری
– نرخ حفظ مشتری
– نرخ تبدیل
– میانگین ارزش سفارش (AOV)
– حجم کسب و کار
موقعیت رقابتی
– سهم
بازار – موقعیت بازار
– نرخ برد فروش
– آگاهی از برند و اشاره های مطبوعاتی
– موقعیت حاشیه در مقابل میانگین صنعت
– رشد فروش در مقابل میانگین صنعت
عملکرد مالی
– سود ناخالص
– سود خالص
– سود عملیاتی
– EBIT و EBITDA
– بازده دارایی
– رایگان جریان نقدی
– جریان نقدی عملیاتی
در عمل، شرکت ها ممکن است موفقیت استراتژی را به روشی دقیق تر اندازه گیری کنند. این به این دلیل است که بخش های جداگانه استراتژی های سطح پایین خود را تعریف می کنند.
یک نمای کلی KPI واقع بینانه تر در نمودار زیر نشان داده شده است:
مثال های استراتژی کسب و کار
برای نشان دادن اصول مورد بحث قبلی، من دو نمونه از شرکت هایی را گردآوری کرده ام که استراتژی تجاری عمومی خود را با موفقیت اجرا کرده اند: آمازون و رکیت بنکیزر.
مثال 1: آمازون
آمازون به دلیل خدمات عالی به مشتریان و گزینه های ارسال سریع شناخته شده است.
و در حالی که چشم انداز آن این است که مشتری محورترین شرکت زمین باشد، اما آمازون با نوآوری مستمر در بازارهای موجود و جدید این امر را به واقعیت تبدیل می کند. نتیجه؟ رشد بیشتر و ارزش سهامداران بیشتر.
در اولین نامه سهامداران خود از سال 1997، خود جف بزوس چهار اصل را که شرکت را هدایت می کند، بیان کرد: وسواس مشتری به جای تمرکز بر رقیب، اشتیاق به اختراع، تعهد به تعالی عملیاتی و تفکر بلند مدت.
استراتژی تجاری عمومی آمازون کسب مزیت رقابتی از طریق کاهش هزینه ها (رهبری هزینه)، همراه با توانایی آن در نوآوری در بازارهای رقابتی است.
تمرکز همیشه یکسان است: خدمت به نیازهای مشتریان نهایی.
این به آمازون اجازه می دهد تا از رقبای خود که اغلب برای رسیدن به غول فناوری در طی چندین سال تلاش می کنند (ST-Strategy) پیشی بگیرد.
استراتژیهای سطح پایین آن (عملیاتی، بازاریابی و غیره) همگی از استراتژی کلی تمرکز بر انتخاب، قیمت و صرفهجویی در مقیاس برای ایجاد ارزش برای مشتریان پیروی میکنند.
این چارچوب استراتژیک به آمازون اجازه داده است تا به یکی از موفق ترین شرکت های فناوری در قرن بیست و یکم تبدیل شود.
مثال 2: Reckitt Benckiser
اگرچه نام شرکت توسط بسیاری از مصرف کنندگان شناخته شده نیست، مجموعه برند Reckitt از برندهای اصلی خانگی مانند Finish، Dettol، Nurofen، Vanish یا Durex تشکیل شده است.
در سال 2012 که با کاهش فروش و افزایش رقابت مواجه شد، این شرکت مجبور شد استراتژی تجاری خود را تغییر دهد تا به مسیر رشد قوی بازگردد.
تحت استراتژی جدید، RB:
– تمرکز بر تحقیق و توسعه برای خطوط محصول جدید که به آن اجازه می دهد به اهداف سطح بالای خود برای افزایش فروش و حاشیه دست یابد.
– بودجه خود را در بازارهایی که بیش از حد متوسط رشد کرده اند افزایش داد تا رشد بیشتر را تحریک کند.
– بازنگری کلی برند و استراتژی های بازاریابی و افزایش بودجه در آن زمینه ها؛
– تنظیم و نظارت دقیق چندین شاخص عملکرد کلیدی با هدف افزایش رشد درآمد خالص به میزان +200 واحد در ثانیه نسبت به میانگین بازار تا سال 2017.
در حالی که Reckitt نتوانست به تمام اهداف تعیین شده خود دست یابد، اصلاحات استراتژی تجاری آن به شرکت کمک کرد. فروش و سود خود را بالاتر از میانگین بازار افزایش دهد.
در نتیجه، RB بین سالهای 2012 تا 2017 ارزش 33 میلیارد PS برای سهامداران خود افزایش داد.
هنوز درباره استراتژی تجاری سؤالی دارید؟
اگر برای ایجاد یک استراتژی برای تجارت الکترونیک خود به کمک نیاز دارید، در تماس باشید. من توصیههای مناسبی را ارائه میدهم که به شما کمک میکند تا در مورد چشمانداز، اهداف و چگونگی ایجاد یک کسبوکار مؤثرتر شفافسازی کنید.
منبع: consulterce.com